سلام عزيزكم... ميدونم يه كم دير شروع كردم مامانى، اما بهت قول ميدم كه از اين به بعد همه ى زير و بم خاطرات قشنگتو براى تو گلم بنويسم تا وقتى كه خودت بزرگ بشى و ادامه بدى! عسل مامان فردا ٨ ماهت تموم ميشه و ميرى تو ٩ ماه! چه زود گذشت... ميخوام خلاصه اى از اين ٩ ماه رو برات بنويسم: " ساعت ٨ صبح روز چهارشنبه ( كه فرداش عيد مبعث بود ) من به همراه بابايي و مامان بزرگ مامانى و مامان مامانى و خاله سحر و خاله معصومه رفتيم بيمارستان 'مصطفى خمينى' و ساعت ٩، تو گل قشنگم به دنياى من و بابايى قدم گذاشتى! اسم دكترى كه زحمت كشيد و يه گل ناز ٤٧ سانتى و ٢/٨٦٠ كيلويى رو به اين دنيا آورد ' فيروزه بهزادى ' بود! عزيز دلم،...